جایگاه هنر نزد ایرانیان
همیشه «ارزش آفرینی» و خلق «خیر جمعی» را بر هر چیز دیگری مقدم می دانسته ام.
احتمالا به همین خاطر است که انتخاب من در دو گانه «علم» یا «ثروت»؛ همیشه ثروت بوده است!
دقیق تر نگاه کنم؛ میبینم حقیقت این است که هیچ گاه؛ علم و ثروت را به صورت یک دوگانه (دو پدیده متضاد) ندیده ام. از نگاه من؛ علمی که قادر به خلق ارزش نباشد؛ شبهه علم است و اگر غیر از این بود؛ نفع جمعی خلق میکرد و آسایش مردمان را دامن میزد.
آسایش را هم که نیازی به تعریف نیست.
اگر هست؛ ساده کنم: «جیب پر پول» «تر»!
_______________
وقتی که ثروتمندی؛
فرق میکند که چه چیزی می پوشی. رنگش؛ نقشش؛ بافتش؛ فرمش و جزئیات دوختش برای تو اهمیت دارد.
من بر این باورم که ما ایرانیان در طول چند دهه گذشته؛ هر روز فقیر و فقیرتر شده ایم که در ذهنمان جایی برای «هنر» نیست.
فقیر شده ایم که فرقی نمی کند کجا زندگی کنیم. فقط یک سقف بالای سر و حتی از آن هم پست تر؛ فقط یک سند ملکی که همان اندوخته یک عمر تلاش؛ در طوفان «تورم»؛ ارزش خود را حفظ کند.
برای جامعه ای که درگیر فقر روز افزون است؛ هنر قیمت میخورد نه برای حظ و لذت که برای ثروت اندوزی فرار از فقری که عن قریب گریبانگیرت می شود و یا پولشویی.
معماری در جامعه ای این چنین؛ معماری نیست. ابزاری است برای سود مضاعفی که فاصله گرفتن از فقر را تضمین میکند و از آن دردناک تر؛ ابزاری است برای پوشش فساد.
فساد اقتصادی را هم تعریف کنم؟
«فقط مال من و گور پدر تو و همه شما»!
این «خونه های پوشالی» از روند دیگری بیرون نیامده اند…
______________
تصویر چپ. عشق بازی آهن.گر را ببینید در ساخت حفاظ
تصویر راست. تهوع آهن.خر را ببینید در ساخت همان حفاظ.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.